شوفر سومی که تا آن وقت همه اش چرت زده بود و چیزی نگفته بود کاکا سیاه براق گنده ای بود که گل و لجن باتلاق رو پیشانی و لب هایش نشسته بود.سر و رویش از گل سفید شده بود.این سه تن با کهزاد که پای پیاده رفته بود بوشهر از پریشب سحر در باتلاق گیر کرده بودند نتوانسته بودند که از باتلاق رد بشوند.